روزنوشت های زندگی جدید

~~~ فصل تغییر ~~~

روزنوشت های زندگی جدید

~~~ فصل تغییر ~~~

۰۳

امروز دوباره بارون شروع شده ، از دیشب سرما خوردم و حالم خوش نیست ، صبح ساعت 10 هنوز تو تخت بودم که آقای شوهر در و باز کرد و اومد تو ..........دیگه بیدار شدم و با هم صبحونه خوردیم ، امشب آخرین شیف شب کاری این ماهشه ،  زود ناهار خوردیم ، هم مامان اینا باید برن مراسم سوم زندائی بابا ، آقای شوهر هم از 12 تا 8 شب دانشگاه کلاس داره ، در نتیجه تنها میمونم ....... 

دیروز صبح بهش زنگ زدم از خواب بیدارش کردم ، که یه سری پول رو بذاره بانک ، وقتی میخواسته بره تصادف کرده .............خدا رو شکر چیزیش نشد ، ازش قول گرفتم آروم تر بره ............ 

دیروز ساعتی که اینترنتی خریده بودم رسید ، با مزه ست .......از این ساعت دیجیتالی ال ای دی هستش ........... 

××× میخوام بخوابم ، این سرماخوردگی کلافه م کرده ........

۰۲- احساس بد

از دیشب احساس بدی داشتم ، تا ساعت 4و نیم بیدار بودم ، دیشب مسیج داد که باید یه چیزی رو میگفتی که نگفتی ............بعد گفت که چرا وبلاگت رو نمیبندی ........؟.........بهش نگفته بودم که می نویسم ، بیشتر از یک سال بود که مینوشتم ، خیلی چیزها که شاید هیچ کس دیگه ای نمی دونست ، اینجا تنها جایی بود که وقتی ناراحت یا عصبانی بودم ، وقتی دلم می گرفت .......مینوشتم و آروم میشدم ، دیشب همین که گفت ، وبلاگ رو کلا حذف کردم ............امروز حرف زدیم ، سوال پرسید درباره چیزایی که نوشته بودم ...............احساس بدی داشتم ، درست مثل وقتی که یه نفر بدون اجازه دفترخاطراتت رو خونده باشه ، گفت تو نوشتی و گذاشتی رو نت ، منم یه کاربر ................. 

خیلی عجیبه ، وبلاگم جزو پربازدیدها نبود ، اصلا نمیدونم کی وارد سرچ گوگل شد ، میگه این خواست خدا بوده که من بین این همه وبلاگ تو سرچ ، وبلاگ تو رو پیدا کنم ............  

گفت موضوع رو هضم کرده و باهاش کنار اومده ولی بهتر بوده که من بهش می گفتم .......... 

بهش گفتم دوباره می خوام بنویسم ، گفتم احتیاج دارم که روند زندگیم رو یه جایی ثبت کنم ، احتیاج دارم یه جایی غر بزنم ، یه جایی حرفایی رو بزنم که حتی بدونم شاید منطقی نباشه ......حتی اگه می خواد بخونه ، فقط بهم نگه که این قسمت اینجور نبوده یا اونجور بوده ...............گفت بنویس   

××× فقط میتونم بگم خیلی دوستت دارم ، امروز بیشتر شناختمت ، یه جور دیگه شناختمت ...........

۰۱- اعلامیه

وبلاگ قبلی به دلیل شناسایی توسط آقای شوهر باطل گردید و از امروز وبلاگ جدید با اطلاع آقای شوهر شروع به کار می کند ....... 

××× همچنان می نویسم .........