-
۱۹
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 18:46
روزهای یکنواخت تابستون دیگه خسته کننده شده ، هوای گرم هم بدتر آدم رو بی حال میکنه ........... به خاطر اجلاس غیر متعهدها که تو تهران برگزار شده ، تهران یه چند روزی تعطیل اعلام شده که خب معنیش هجوم مسافرها به شمال هست .......... انقدر چادر تو شهر زدن که نمیشه شمرد و حسابش از دست آدم در میره ، ترافیک که دیگه نگووووو ،...
-
۱۸
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 11:46
این مدت اتفاق های زیادی افتاده ....... اول اینکه به خوبی و خوشی و بدون هیچ مشکلی جشن عروسیمون رو گرفتیم ، گرچه به نظرمون خیلی کوتاه بود ...........البته بعد از اون همه مقدمات و زحمتی که کشیده بودیم به نظرمون زمانش کم اومد ، شاید هم فقط برای خودمون این احساس وجود داره ............... آلبوم عکسمون حاضر شد ، فیلم هم...
-
۱۷
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 01:34
من تو را می خواهم تو مرا میفهمی و همین ساده ترین قصه یک انسان است من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم و تو هم میدانی تا ابد در دل من میمانی
-
۱۶
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 11:11
چقدر دلم تنگه ..................چقدر دلم گرفته ................... بیرون بارون میباره و باد شدیدی همراهش هست ................صبح از دیدنش تعجب کردم هنوز تو تخت بودم ..............واسه کارهای گواهینامه ش مرخصی ساعتی گرفته بود، هنوز جریان دیشب بینمون حل نشده ...........بازم حل نشد و رفت ............. یه دنیا سوءتفاهم حل...
-
۱۵-دل تنگی
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 11:08
-
۱۴
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 00:23
اول بگم که اضافه وزن پیدا کردم ..................دوم بگم از امروز صبح یه عالمه آهنگ شاد و رقصی گرفتم و دارم شروع میکنم ورزش رقص .............. بعدش موهام رو جدیدا میذارم فر بشه ....................... (به این میگن آخر تنبلی) تقریبا تمام این هفته که شب کار بوده ، ناهار خونه شون بودیم و در ادامه شام هم...
-
۱۳-خروس کشون
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 18:08
تازه گچ دستش رو باز کرده بود ، دو جا دعوتمون کردن واسه پاگشا ، دیروز دیدم با پای لنگان از سرکار برگشته ............موقع کار پاش رفته تو یه شکاف و از لگن چرخیده و ...........کلی دعا کردم درفتگی یا شکستگی لگن نباشه ...........پیروکسیکام زدم و حوله داغ کردم روش گذاشتم ...............خدا رو شکر امروز بهتره...
-
۱۲-سوال مهم
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 12:00
وقتی احساس میکنی به نفر یه چیزیش میشه ، یا احساس میکنی سرسنگینه ..............باید به روش بیاری ؟ ازش بپرسی چی شده ؟ یا اینکه اصلا به روی خودت نیاری و رفتار عادی داشته باشی ........؟ ××× از دیشب یه جوریم ...........کسلم ، خیلی ، خسته م انگار که کوه کنده باشم ............. ××× دلم میخواد هرچه زودتر عروسی رو بگیریم و...
-
۱۱-واسه ثبت تو تاریخ
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 17:56
راستش یادم نمیاد از کجا شروع شد......دنیای عرب خیلی وقته که متشنج شده و آروم نمیشه .............مثل یه موج مکزیکی داره منتقل میشه ............. دولت مصر سقوط کرد ،بحرین هنوز هم تظاهرات و اعتصابه ، لیبی ، صحنه کشته شدن قذافی بارها از تلویزیون پخش شد ، حالا سوریه حسابی شلوغ شده ، اتحادیه عرب یک ماه دیگه ماموریت ناظران...
-
۱۰-از بخت بد !
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 20:44
نخیر ، مثل اینکه باید حرفم رو پس بگیرم ، اصلا هم اتفاق های خوبی نمیفته ........ این تاریخ عروسی شده قوز بالای قوز ............... اول که فهمیدیم تاریخ عروسی میفته وسط ایام فاطمیه ، بعدش خواستیم بذاریم اردیبهشت که خبردار شدیم اسم مادرشوهرم واسه سفر مکه دراومده و باید اردیبهشت بره .........از اونور خواستیم بذاریم اسفند...
-
۰۹
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 13:58
انگار کم کم داره اتفاقای خوبی میفته ..............یه جورایی همه چیز داره خود به خود جور میشه ...............البته نه همه چیز اول فهمیدیم تاریخ عروسی که تالار گرفتیم (و براساس اون فیلمبردار و ارکستر و آرایشگاه هم گرفتیم ) صاف میفته وسط ایام فاطمیه ...........تالار هم که خبر نداد بهمون ، بابای آقای شوهر که رفته بوده...
-
۰۸-خنده
شنبه 17 دیماه سال 1390 00:02
احساس می کنم عوض شده ام یا تغییر کرده ام ..............انگار چیزی درونم گم شده است ............و این عجیب است چون جدیدا فقط اضافه شدن ها در زندگیم رخ داده است .................. باید فکر کنم .......... چیزهای زیاد و جدیدی درون ذهنم است ..........شاید محافظه کار شده ام ، شاید کمتر میخندم ..........
-
۰۷ - !!!!!
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 14:36
تا ایمیل زدم به بلاگ اسکای که آقا این گزینه «اضافه شدن به لیست وبلاگ های به روز شده » تو وبلاگ ما کار نمیکنه ................اومدم دیدم درست شد ............... آخ ! کاش بقیه چیزها هم همینجوری درست میشد ، الان آموزش ایمیلمان را چگونه پس بگیریم نیاز دارم ؟!!! جناب ! بلاگ اسکای ایمیل رو پس بفرست ، مشکل ما حل شد ، دستت...
-
۰۶- لوپ سرماخوردگی
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 14:02
بعد از یک هفته سرماخوردگیم تازه داشت خوب می شد ، که آقای شوهر سرما خورد ...........سرما که چه عرض کنم ، آنفولانزای شدید ، تب و لرز ، 2 بار دکتر رفت ، 3تاآمپول زد ، البته هنوز هم کامل خوب نشده .............اونوقت منم دوباره سرما خوردم ............قیافه م شبیه سوپ شده ..............در یک دور باطل سرماخوردگی افتادیم...
-
۰۵
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 00:08
حدود 2 ماه است که برای وام ازدواج ثبت نام کرده ایم و قرار بود 3 ، 4 روزه تعیین شعبه شود و ما اقدام کنیم برای دریافتش ، اما واقعا احساس می کنم 3، 4 روز می خواهد بشود 3، 4 ماه ، شاید هم بیشتر !!! پشیمون شدیم از گرفتنش......نخواستیم ...... ×××××××××××××××××××××××××× غر غر های آقای شوهر
-
۰۴
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 01:01
من نمی خواستم وبلاگ همسرم رو ببینم اصلا نمی دونستم که وبلاگ داره .اماخداخواست ودیدم.خیلی چیزاروهمسرم ازمن مخفی کرده بوده.چیزهای که فکرش روهم نمی کردم .دلم لرزیدباخودم گفتم .... ~~~~~~~~~~~~~~~ نوشته آقای شوهر
-
۰۳
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 12:58
امروز دوباره بارون شروع شده ، از دیشب سرما خوردم و حالم خوش نیست ، صبح ساعت 10 هنوز تو تخت بودم که آقای شوهر در و باز کرد و اومد تو ..........دیگه بیدار شدم و با هم صبحونه خوردیم ، امشب آخرین شیف شب کاری این ماهشه ، زود ناهار خوردیم ، هم مامان اینا باید برن مراسم سوم زندائی بابا ، آقای شوهر هم از 12 تا 8 شب دانشگاه...
-
۰۲- احساس بد
جمعه 2 دیماه سال 1390 20:28
از دیشب احساس بدی داشتم ، تا ساعت 4و نیم بیدار بودم ، دیشب مسیج داد که باید یه چیزی رو میگفتی که نگفتی ............بعد گفت که چرا وبلاگت رو نمیبندی ........؟.........بهش نگفته بودم که می نویسم ، بیشتر از یک سال بود که مینوشتم ، خیلی چیزها که شاید هیچ کس دیگه ای نمی دونست ، اینجا تنها جایی بود که وقتی ناراحت یا عصبانی...
-
۰۱- اعلامیه
جمعه 2 دیماه سال 1390 12:30
وبلاگ قبلی به دلیل شناسایی توسط آقای شوهر باطل گردید و از امروز وبلاگ جدید با اطلاع آقای شوهر شروع به کار می کند ....... ××× همچنان می نویسم .........